امشب حالم خرابه.خیلیم خرابه.امروزخیلی بارون زد اولش خیلی لذت بردم ازبارون ،هوای خوبی بود.اما نمیدونستم بعدش میخواداینجوربشه.
میگما !!خدایا فکرنمیکنی کاسه صبرمنم حدی داره؟؟؟؟؟؟؟خدا بریدم،خسته شدم،آخه تاکی ؟؟؟چراهروقت میام دلموبه چیزی خوش کنم اونوازم میگیری؟؟؟آخه چرا؟؟؟؟آخه این چه رسمشه؟تومیخوای غیرخودت کسی نباشه خدایا من یه دلخوشی داشتم اونم بگیر باشه هیچ اشکالی نداره.بازم صبرمیکنم .بغض گلموگرفته دارم به زور مینویسم .
شده تاحالا گریه کنی ولی یه چیزی ته گلوت اذیتت کنه ؟؟؟دلت بخواد داد بزنی؟؟؟؟اما ازترس اینکه کسی بفهمه چه مرگته بیصداگریه کنی هی به خودت بگی یواش الان صداتومیشنون؟؟؟؟
همه فکرمیکنن فقط عشق وعاشقی هست که توزندگی ادم رواذیت میکنه.میدونم خیلیا تواین دنیا غم دارن به قول مامانم آدم بی غم تواین عالم نیست هرکسی زیرآسمون خدا یه چیزی رودلش سنگینی میکنه. آخ آخ نمیدونم چیاباید بگم.فقط میدونم بازم دلم پره.کاشکی یه مردبودم بلندمیشدم توخیابونا تنهایی قدم میزدم و نگران نگاه های هیچکسی هم نبودم. این روزادلم همش میخوادفریادبزنم،اماجلوخودمومیگیرم آخه میدونم کسی تمایلی نداره صداموبشنوه همش سکوت میکنم تادیگران اسوده باشن.میدونم الان باخوندن دوباره سیل نصیحتها شروع میشه پس رفیق من خودم گوشم پره نیازی به نصیحت ندارم من اینونوشتم چون حرف دلمه وبرای یکی مثل خودم نوشتم .هـــــــی روزگار خرابم خراب!!!
نظرات شما عزیزان:
|